پدر ناتنی ام مرا مجبور کرد اتاقم را با خواهر ناتنی خود به اشتراک بگذارم، و همه چیز وحشی شد. آنها هر دو من را می خواستند، بنابراین من به آنها اجازه دادم که راه خود را داشته باشند. آتنا قبل از اینکه من را سخت سوار کند، به من یک دم دستی شگفت انگیز داد. این یک تجربه دیوانه کننده و به سبک واقعیت بود که فراموش نخواهم کرد.