در ساعات اولیه بر حسب اتفاق به دختری بی بضاعت رسیدم که برای امرار معاش لباس میفروخت.به تکان از گرفتاری او، او را به منزلم دعوت کردم، لباس اضافه ای خریدم و در ازای برخوردی داغ به او غذا تعارف کردم.آنچه در پی آمد یک قرار ملاقات شدید و دست ساز بود که به یک تابو، پایانی خامه ای ختم شد.